داستان بازی ورلد اف وارکرفت یکی از بهترینها در میان بازیهای چندنفره آنلاین یا MMO بهشمار میرود. اما افسانه ورلد اف وارکرفت در عین جذابیت میتواند کمی گیجکننده هم باشد. کتابها، کاراکترها، اکسپنشنها، کمیکها و حتی فیلمی که درباره این افسانه وجود دارد، به پیچیدهتر شدن آن در طول سالها کمک کرده است. به همین دلیل است که آشنایی با داستان بازی ورلد اف وارکرفت و خواندن تاریخچه کوتاهی از آن میتواند به شما در درک بیشتر این افسانه جذاب کمک کند؛ بهخصوص اگر برای اولین بار است که به سراغ این بازی میروید. در ادامه داستان بازی ورلد اف وارکرفت را از ابتدای شکلگیری این دنیای زیبا و پر ماجرا خواهیم گفت.
آغاز دنیای وارکرفت
درست همانطور که از یک داستان فانتزی و افسانهای انتظار میرود، داستان بازی ورلد اف وارکرفت نیز با موجوداتی افسانهای به نام تایتانها (Titans) آغاز میشود. این موجودات که در این داستان حکم خدایان را دارند، اولین بخش از وجود خود را در قالب ورلد سولز (World souls) در خواب سپری کردند. تایتانها پس از بیدار شدن، درحالیکه به جهانها شکل داده و نظم را حفظ میکردند، به دنبال همنوعان خود نیز میگشتند.
البته تایتانها از نقشهای که خدایان باستان شرور برای آنها در سر داشتند بیخبر بودند. خدایان باستان (Old Gods) نیروهای شرور داستان بازی ورلد اف وارکرفت هستند که قصد داشتند ورلد سولز را به نوعی تحت تاثیر نیروی شر خود قرار داده یا به عبارت دیگر کوراپت (Corrupt) یا فاسد کنند. زمانیکه تایتانی به نام سارگراس (Sargeras) اولین ورلد سول کوراپت شده را پیدا کرد، پس از یک تصمیم نهچندان شجاعانه، تایتان بیگناه را از بین برد. این اقدام به هیچ عنوان مورد قبول تایتانهای همنوعش قرار نگرفت.
سارگراس که نتوانست تایتانهای دیگر را قانع کند، یک تصمیم سرکشانه دیگر گرفت؛ او عقیده داشت دنیای بدون زندگی بسیار بهتر از دنیایی است که در آن تباهی و آلودگی جریان دارد. سارگراس لشگری از شیاطین به نام (Burning Crusade) را ساخت تا دنیا را از تمام موجودات زنده پاک کند.
تایتان ها بر علیه سارگراس
داستان بازی ورلد اف وارکرفت با تقابل تایتانها و سارگراس ادامه پیدا میکند. تایتانها موفق شدند ورلد سول سیاره آزروث (Azeroth) را پیدا کنند. متاسفانه این ورلد سول توسط خدایان باستان آلوده شده بود، اما در نهایت تایتانها موفق شدند این ورلد سول را نجات دهند. از بین بردن خدایان باستان تنها با از بین بردن سیاره ممکن بود. این شد که تایتانها تصمیم دیگری گرفتند و آن حبس کردن خدایان باستان بود.
تایتانها که به این تصمیم خود افتخار میکردند، به سراغ سارگراس رفتند تا او را از این اتفاق خوب باخبر کنند. سارگراس باید میدانست که میتواند ورلد سولها را بدون از بین بردن زندگی و حیات نجات دهد. اما برخلاف تصور تایتانها، سارگراس هیچ قصد و تمایلی برای بازگشت به سمت نیروهای خیر نداشت و این خود آغاز نبرد بود؛ نبردی که در آن پیروز میدان کسی جز سارگراس نبود.
نبرد موجودات باستانی
از اقبال خوب سیاره آزروث، سارگراس نمیدانست چگونه باید خود را به این سیاره برساند. اوضاع در سیاره آرام و شاد بود و ساکنین سیاره با اختراع و نوآوری و استفاده از جادو مشغول ساخت دنیای جدید خود بودند. اما همین استفاده از جادو بود که موقعیت مکانی سیاره آزروث را به سارگراس نشان داد. سارگراس با فریب ملکه آزشارا (Azshara) او را برای باز کردن یک پورتال با استفاده از جادوی چاه ابدیت (Well of Eternity) ترغیب کرد.
دو برادر به نامهای مالفورین (Malfurian) و ایلیدن استورمریج (Illidan Stormrage) که از نژاد نایت الف (Night Elf) یا الفهای شبانه بودند، برای متوقف کرده آزشارا پیشگام شدند. با این حال، زمانیکه مالفورین تصمیم گرفت برای نجات آزروث، چاه ابدیت را نابود کند، ایلیدن که وابستگی شدیدی به قدرت چاه داشت، به برادرش خیانت کرد. در نهایت، چاه ابدیت منفجر شد و گردابی عظیم را به جا گذاشت. علیرغم آنکه میزان تخریب بسیار گسترده بود، آزروث در نهایت نجات پیدا کرد.
سیاره درائنور
شخصیت شرور داستان بازی ورلد اف وارکرفت یا همان سارگراس، به یک لشگر بزرگتر نیاز داشت. به همین دلیل به سیاره آرگوس (Argus) رفت تا سه رهبر نژاد اریدار (Eredar) به نامهای کیلجیدن (Kiljaeden)، آرچیموند (Archimonde) و ولن (Velen) را تحت فرمان خود درآورد. از این سه فرد، تنها یک نفر از آنها این پیشنهاد را رد کرد و به سیاره درائنور (Draenor) گریخت؛ این فرد کسی نبود جز ولن. مردمان سیاره درائنور با نام درائنی (Draenei) به معنای تبعیدشدگان شناخته میشدند.
کیلجیدن، متحد سابق ولن که اکنون خدمتگزار سارگراس بود، پس از حمله ناموفق آزروث، به سیاره درائنور رفت تا با یک نقشه هوشمندانه اما شرورانه، اورکهای آرام و صلحطلب این سیاره را آلوده کند. به این ترتیب میتوانست آنها را به ارتش سارگراس ملحق کند. اورکها (Orcs) به بردگان ارتش (Burning Crusade) سارگراس تبدیل شدند و اینگونه بود که با نقشه کیلجیدن، ارتش هوردها (Horde) بهوجود آمد.
الاینسها بر علیه هوردها
پس از آنکه کیلجیدن از ولن انتقام گرفت، هورد را بر روی سیاره در حال مرگشان به جا گذاشت. این کار باعث شد گونه هورد به دنبال مکانی جدید برای زندگی باشند و این بار آزروث را برای زندگی انتخاب کردند. آنها پورتال سیاه (Dark Portal) را به آزروث باز کردند و این آغازگر یک حمله دیگر به این سیاره بود. آزروث در نهایت موفق به بیرون راندن اورکها و بستن پورتال شد. بار دیگر اورکها خود را در یک دنیای در حال مرگ یافتند و تصمیم گرفتند برای رهایی خودشان دوباره تلاش کنند. این بار اورکها علاوهبر پورتال سیاه، پورتالهای دیگری را به آزروث نیز باز کردند.
برخی از الاینسهای آزروث با شجاعت تمام به پورتال سیاه رفتند تا اورکها را در درائنور متوقف کنند. اگرچه این اقدام بسیار جسورانه و شجاعانه بود، اما باز شدن پورتالهای متعدد توسط اورکها سیاره درائنور را به چند تکه تبدیل و آن را به سرزمین جدیدی به نام اوتلند (Outland) تبدیل کرد. برخی از اورکها به همراه الاینسها در اوتلند گیر افتاده و برخی دیگر از اورکها در آزروث به اسارت گرفته شده یا فرار کردند.
مشکل بزرگی به نام لیچ کینگ
تا اینجای داستان بازی ورلد اف وارکرفت، آزروث چندان رنگ صلح و خوشی به خود ندید. کیلجیدن را که حتما به خاطر دارید. یکی از سه رهبر نژاد اریدار که به خدمتگذار سارگراس تبدیل شد و اکنون یکی از شخصیتهای شرور بازی بهشمار میرود. او یک خدمتگزار به نام لیچ کینگ خلق کرد تا سیاره آزروث را ضعیف و ضعیفتر کند. او همچنین با فریب شاهزاده آرتاس (Arthas) که از نژاد انسان بود، او را به شوالیه مرگ (Death Knight) تبدیل کرد.
آرتاس پس از تبدیل شدن به شوالیه مرگ، در جبهه لیچ کینگ به مبارزه مشغول بود. او در مقابل یک ژنرال الف به نام سیلواناس ویندرانر (Sylvanas Windrunner) جنگید و در نهایت او را شکست داد. اما به جای آنکه ژنرال را بکشد، با گرفتن روحش او را به یک بنشی (Banshee) تبدیل کرد.
در همین حین، گروهی از اورکها تصمیم گرفتند تحت فرمان رهبر جدیدشان ترال (Thrall)، به سبک زندگی قدیمی و صلحطلبانه خود برگردند. مشکل بزرگی به نام لیچ کینگ از یک طرف و حمله قریبالوقوع ارتش (Burning Legion) از طرف دیگر باعث شد ترال با یک لیدر از نژاد انسان ملاقات کند. ملاقات ترال و جاینا (Jaina) اتحاد دو گروه الاینس و هورد را شکل داد.
مشکلات بیشتر لژیون و لیچ کینگ
پس از آنکه یکی از خدمتگزاران کیلجیدن دوباره پورتال سیاه را به اوتلند باز کرد، الاینس و هورد برای متوقف کردن حمله لژیونها به اوتلند رفتند. این جا بود که اورکهای آلوده، الاینسهای به دام افتاده و ساکنین درائنی را پیدا کردند. پس از لحظاتی کوتاه که به آرامش گذشت، حملات لژیونهای اسکورج (Scourge) شروع شد. اگرچه لیچ کینگ پیش از این یک بار شکست خورده بود، اما به طور کامل نابود نشده بود و اکنون با آرتاس شوالیه مرگ همراه بود. او بار دیگر شکست خود و انسانی به نام بولوار فورراگون (Bolvar Fordragon) به رهبر و لیچ کینگ جدید اسکورج تبدیل شد.
گاروش و هورد آهنین
آیا آزروث میتواند پس از چند قرن جنگ به آرامش دست پیدا کند؟ متاسفانه جواب این سوال باز هم منفی است. این بار در داستان بازی ورلد اف وارکرفت، شخصیتی جدید به نام گروش به داستان راه پیدا میکند. ترال، رهبر گونه هورد به نفع گاروش هلاسکریم (Garrosh Hellscream) کنارهگیری میکند. البته این تصمیم چندان عاقلانه نبود، زیرا گاروش شهر ترامور (Theramore) را نابود کرد. گاروش به جنایت های جنگیاش در سرزمین پانداریا (Pandaria) که به تازگی کشف شده بود ادامه داد و با رفتن به سیاره درائنور سعی کرد از عدالت فرار کند. او و پدرش موفق به ساختن ارتشی جدید از اورکها به نام هورد آهنین (The Iron Horde) شدند.
پس از حمله هورد آهنین به آزروث، دو گونه الاینس و هورد موفق شدند آنها را متوقف کنند. هر دو طرف در این نبرد رهبران خود را از دست دادند؛ آندوین رین (Anduin Wrynn) پسر واریان رین (Varian Wrynn) رهبر الاینسها، جانشین پدرش شد. سیلواناس ویندرانر نیز جانشین ولجین (Voljin) رهبر هوردها شد.
حمله سارگراس به آزروث
پس از پشت سر گذاشتن ماجراهای هورد آهنین، دریچه جدیدی برای (Burning Legion) باز شد و این تنها یک معنا دارد؛ شروع یک حمله دیگر به آزروث. این بار سارگراس تقریبا موفق به نابود کردن آزروث شد. او پیش از آن که توسط تایتانها دستگیر و زندانی شود، با شمشیرش زمین را سوراخ کرد و این کار آسیبی جدی به سیاره وارد کرد. با وارد کردن این ضربه مهلک به زمین، یک ماده جدید به نام آزریت از سطح زمین بیرون زد که ماده باارزشی هم بهشمار میرفت. اینگونه شد که هورد و الاینس نبرد خود را بر سر آزریت، این ماده باارزش آغاز کردند.
سیلواناس و شدولندز
پس از آنکه سیلواناس به عنوان یک رهبر، تصمیمات اشتباه و پرخطری را گرفت، مردمانش برعلیه او شورش کردند. او تصمیم گرفته بود در یک نبرد، کلاهخود لیچ کینگ را از بین ببرد. باوجود آنکه بولوار از خطر جان سالم به در برد، اسکورج دیگر هیچ رهبری نداشت. در همین زمان بود که سیلواناس سرزمین جدیدی به نام شدولندز (Shadowlands) را به وجود آورد.
شدولندز یک قلمرو جداافتاده است؛ نوعی سرزمین ارواح. تمام ارواحی که قابل نجات یافتن نیستند، به مکانی به نام ماو (Maw) فرستاده میشوند. ارواح دیگر با توجه به نحوه زندگیشان، به یکی از چهار قلمرو شدولندز راه پیدا میکردند. البته اکنون به لطف سیلواناس، تمام ارواح مستقیما به ماو میرفتند. گویا سیلواناس با فرمانروای ماو به نام جیلر (Jailer) متحد شده بود.
در همین حین، گونه هورد تصمیم گرفتند مسیر دموکراتیکی را در پیش بگیرند و به جای انتخاب یک فرمانده جدید، شورایی از رهبران را تشکیل دهند. متاسفانه در زمان حمله اسکورج به آزروث، فرماندهان زیادی به اسارت گرفته شده بودند که از میان آنها میتوان از جاینا، آندوین رین و ترال نام برد. اینها حقایق تلخی از داستان بازی ورلد اف وارکرفت هستند که در بازی با آنها روبهرو میشوید.
کلام پایانی
آنچه در داستان بازی ورلد اف وارکرفت مشخص است این است که سیاره آزروث هرگز روزهای خوشی را به خود ندید. اگر میخواهید خودتان شاهد ماجراهای ورلد اف وارکرفت باشید، بهتر است این بازی را تجربه کنید و به سرزمینهای پر از ماجرا و اسرارآمیز این بازی وارد شوید. در این مطلب تلاش کردیم خلاصهای از داستان بازی ورلد اف وارکرفت را برایتان شرح دهیم. البته با وجود شخصیتها و ماجراهای گوناگونی که در نبردهای واکرفت اتفاق میافتد، تاریخچه این بازی در یک مطلب نمیگنجد. اما سعی کردیم شما را با داستان این بازی و شخصیتها آشنا کنیم تا بتوانید با اطلاعات کافی وارد بازی شوید.